مجاهدشهید خیریه (سیمین ) صفایی
تولد:1336
محل تولد: آبادان
شهادت: قتل عام زندانیان سیاسی 1367
محل شهادت -نحوه شهادت: اوین- تیرباران
خیریه (سیمین) صفایی، در سوم آبان ماه 1336 در آبادان بدنیا
آمد. دیپلم دبیرستان خود را در سال 1355 در آبادان گرفت و با ادامه تحصیل و گذراندن
دوره کارآموزی معلمی، مشغول بکار شد. با شروع جنگ ایران و عراق در سال 1359 او بهمراه
صدها هزار خانواده ایرانی، راهی تهران و خوابگاه مهاجرین جنگی گردید. از آنجا که انسانی
دردمند و دلسوز مردم زحمتکش بود، بعنوان آموزگار در یکی از روستاهای اطراف یافت آباد
به تدریس مشغول شد. با ایجاد شرایط جدید در زندگی، و فشار و اختناق روز افزون رژیم آخوندی، بیشتر از گذشته با مجاهدین خلق آشنا شد
و به فعالیتهای سیاسی و ضد ارتجاعی پرداخت. او در خوابگاه مهاجرین جنگی به همراه دوستان
و همفکران خود گروه مطالعاتی تشکیل داد. اما دیری نپایید که حمله و هجوم باندهای سیاه
رژیم به اماکن مختلف وسعت گرفت و سیمین نیز همراه خیل جوانان همدوره خود، در پاییز
سال 60 دستگیر و روانه بند 209 اوین گردید.
پس از طی دوران سخت بازجویی، در یک دادگاه چند دقیقه ای به جرم هواداری از مجاهدین
خلق به 7 سال حبس محکوم شد که قاعدتآ در تابستان سال 67 باید آزاد می شد... در یکی
از آخرین ملاقاتهایش به مادر بسیار عزیزش که سخت بی تاب و نگران او بود گفته بود:
"مادر از من می خواهند که همکاری کنم و در مصاحبه شرکت کنم تا آزاد شوم. من مصاحبه
نمی کنم، من به دوستان و آرمان خودم خیانت نمیکنم. صبور باشید، خدا بزرگ است خیریه (سیمین)
متعلق به نسلی بود که در پروسه قیام 57 پا به عرصه سیاست و مبارزات اجتماعی نهاد و
با آرمان "آزادی، برابری و بهروزی" برای مردم و میهن خود، با صداقت و فداکاری
بار اصلی انقلاب بهمن را بر دوش کشید و "نسل انقلاب" لقب گرفت. نسلی که از
پا ننشست و در فردای 22 بهمن، در حالیکه فرصت طلبان میوه چین و تازه از راه رسیدگان
پرمدعا در همدستی با فاشیسم مذهبی بر سر سفره ملاخور شده انقلاب سخت مشغول تقسیم غنائم
و قدرت بودند، باز هم در کنار مردم مظلوم فریاد آزادی سرداد و در هشت مارس همان سال
یعنی فقط سه هفته بعد از پیروزی انقلاب! در پاسخ شعار "یا روسری یا توسری"
چماقداران حکومتی، خروشید که: "ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم"
این فقط آغاز رویارویی "نسل انقلاب" با حاکمان تازه
به دوران رسیده ای بود که در بیرحمی و شقاوت و شیادی، در تاریخ معاصر نظیر ندارند.
نسلی که به آرمانش خیانت نکرد و در سودای "آزادی" تا پای جان ایستاد؛ در
سطح شهرها با چماق و دشنه و ژ- ث بر خاک میافتاد، فوج فوج راهی زندانها میشد، شکنجه
و تیرباران میشد و یا بر سر دار میرفت... نسلی که در سیاهترین دوران تاریخ این میهن
به آخوندهای پلید "نه" گفت، مقاومت کرد و تسلیم نشد. نسلی پرافتخار، سرفراز
و نامدار ولی گمنام و بی نام و نشان!
وقتی در تابستان داغ و سوزان 67 خمینی تبهکار فرمان و فتوای
"تمام کُش" کردن بازماندگان "نسل انقلاب" در زندانها را صادر کرد،
مجاهد خلق سیمین صفایی و صدها زن دلاور همبندش، در تاریکی و سکوت سنگین داخلی و بین
المللی سر بر دار شدند. عجبا که هنوز در هیچ نهاد و بنیاد و مرجع و محفل حقوق بشری
نامی از سیمین و بسیاری همچون سیمین به چشم نمیخورد. البته رژیم اسلامی حتی آدرس مزار
یا محل دفن و یا سنگ قبری هم از سیمین به خانواده اش نداد.
بله! سخن از نسل آرمانها و ارزشهاست، نسل امیدها و آرزوها، نسل
وفا و ایمان، نسل پایداری تا فراسوی طاقت انسان، نسلی که متهم به هر اتهامی شد و هر
بلائی که خواستند و توانستند بر سرش آوردند. نسلی که برای استقلال و آزادی میهن و مردم
محبوبش ازهمه چیزش گذشت ولی حتی یک سنگ قبر هم برایش نگذاشتند!."