جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۷ دی ۴, سه‌شنبه

مجاهد شهید حمید رحمانیان


مشخصات مجاهد شهید حمید رحمانیان
محل تولد: آبادان
شغل: مهندس
سن: 32
تحصیلات: -
محل شهادت: اهواز
تاریخ شهادت: 1362

وينان دل به دريا افكنانند
به پايدارنده آتشها
زندگاني، دوشادوشِ مرگ
پيشاپيشِ مرگ
هماره زنده از آن سپس كه با مرگ
و همواره بدان نام كه زيسته بوده اند
كه تباهي از درگاهِ بلندِ خاطره شان
شرمسار و سرافكنده ميگذرد
در برابر تندر مي ايستند
خانه را روشن ميكنند
و مي ميرند

لینک مطلب در سایت مجاهد: https://bit.ly/2rRVTdT

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ دی ۱, شنبه

مجاهد شهید ریاض موسوی اصل


مشخصات مجاهد شهید ریاض موسوی اصل
محل تولد: خرمشهر
شغل: کارمند شرکت ملي نفت ايران
سن: 28
تحصیلات: -
محل شهادت: اصفهان
تاریخ شهادت: 1360

زخون ما كه شد روان به راه حق                                                 
 جوانه هاي انقلاب جان گرفت
شراره ها ز انتقام توده ها                                                               
 به خرمن وجود دشمنان گرفت
در آسمان انقلاب                                                                
ستاره در ميان تيرگي دميد
كه از فروغ روشنش                                                                   
فضاي تيره جهان شود سپيد
گشوده شد ره نبرد آخرين                                                          
ز بينش و مسلسل مجاهدين

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آذر ۱۷, شنبه

مجاهد شهید مسعود حاتمی


مشخصات مجاهد شهید مسعود (داوود) حاتمی (نجاتی)
محل تولد: آبادان
شغل: کارمند اداره
سن: 25
تحصیلات: -
محل شهادت: همدان
تاریخ شهادت: 1366

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تارست دره وادی امین در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آذر ۱۳, سه‌شنبه

۱۳۹۷ آذر ۱۰, شنبه

مجاهد شهید محمد کوه نشین


مشخصات مجاهد شهید محمد کوه نشین (کردزاده)
محل تولد: آبادان
شغل: شغل آزاد
سن: 29
تحصیلات: -
محل شهادت: عراق
تاریخ شهادت: 1370

لحظة وصل و آخرين ديدار!
خواهر شهید: يه شب ساعت 12بود. مثه هميشه گوشش رو كنار راديو گذاشته بود و سعي ميكرد از بين پارازيتها به صداي مجاهد گوش كنه. يه دفعه از خوشحالي فرياد زد.
«پيام به بهرام 41.» ....
كد راديوييش رو شنيده بود. سر از پا نميشناخت. از خوشحالي با صداي بلند فرياد ميزد، طوري كه من بهش گفتم يه كم يواشتر، صدات تا بيرون خونه ميره. 
صدام كرد و گفت: زهرا ميدوني كُدَم رو گفتن! ولي بدليل پارازيت متن پيام رو نشنيدم. توي نوبتهاي بعدي باز هم گوش داد. پيام اين بود: «پيك سازمان سه روز ديگه دنبالت مياد!»

برادر شهید: روز 18ارديبهشت69 بود كه پيك سازمان اومد و صبح روز بعد محمد راهي پيوستن به ارتش آزادي شد. 
خواهر شهید:  وقتي داشت ميرفت به ما گفت من ميرم راه رو چك ميكنم، بعد شماها رو هم ميبرم. خيلي سبك رفت. از خوشحالي انگار بال درآورده بود. وقتي درسال 69 بعد از زلزله اي كه در استان شمالي كشور اومده بود، تماس گرفت كه از سلامتي ما خبردار بشه، آخرين باري بود كه من صداي برادرم محمد رو شنيدم.

مقدمة زندگينامة مجاهد شهيد محمد كوه نشين به قلم خودش- 16/تير/69 
بنام خدا و بنام خلق قهرمان ايران. من محمد كوه نشين فرزند كارگري شريف كه الفباي مبارزه را به من آموخت و سازمان مجاهدين خلق ايران اين الفبا را كامل كرد و راز چگونه زيستن را به من آموختند؛ اميدوارم كه بتوانم با دادن تمام هَستيَم قسمتي از اين دِين بزرگ را به سازمان بپردازم. 

چند ماه بعد محمد در هيأت رزمندة مجاهد خلق دوشادوش همرزمانش در ارتش آزادي، عازمِ ميدان نبردِ شكست توطئة رژيم آخوندي شد. نبرد با مزدوران اعزامي آخوندها به عراق در عمليات مرواريد!

عمليات پيروزمند مرواريد1 / 5 فروردين/ حوالي شهر كلار
مزدوران اعزامي رژيم آخوندي 16مجاهد خلق را به شهادت رسانده و دو مجاهد را به اسارت درآوردند. محمد كوه نشين يكي از اين ستاره ها بود.
اسامي شهداي دستة زرهي: سهراب حميدي كوچصفهاني/ رضا آل‌اسحاق/كاظم اميني/ شهريار غفاري/ سيدحسن بركاتي/ داوود شكيب‌شرآمين/ مهدي صادقيان‌مرزوني/ امير شايان/ كوشا ابراهيمي‌فخاري/ شهريار ناصري/ غلامعلي بخشي/  ناصر گوزلي/ يونس حسيني/ سيد مراد دولت‌ياري/ انوشيروان ملك‌لي‌مزلفاني/ محمد كوه‌نشين.

مجاهد شهيد محمد كوه نشين در مرداد 41 در محلة پيروزآبادِ شهر آبادان به دنيا اومد. تا دوم ابتدايي در مدرسه زاينده رود در آبادان درس خوند و بعد از اينكه پدرش كه از نفتگران شركت نفت بود بازخريد شد، به همراه خانواده اش به انديمشک رفت. دوران ابتدايي رو در مدرسه سعدي انديمشک گذروند. دورة راهنمايي رو در مدرسه اشرف مهشت و 4سال متوسطه رو در دبيرستان شاهپور که بعد از انقلاب به شريعتي تغيير نام پيدا کرد و ديپلم اقتصاد گرفت.

شنيدن خبر شهادت!
برادر شهید: بعد از عمليات مرواريد يادمه با صداي پارازيت شديد كه رژيم از ترس از استقبال مردم از مجاهدين بر روي راديو صداي مجاهد مي انداخت تونستم  اخبار راديو مجاهد رو بشنوم. راديو اسامي شهدا رو اعلام كرد. اسم محمد رو كه گفت اولش فکر کردم اشتباه شنيدم دوباره توي تکرار خبرها گوش کردم، ديدم درسته! محمده! راستش شنيدنش خيلي برام سخت بود. با خودم گفتم چه زود شهيد شد! و ياد قولي افتادم كه بهش دادم اينكه همديگه رو توي ارتش آزاديبخش خواهيم ديد. در خلوت خودم به خاطر شهادتش گريه كردم چون که بعنوان برادر بزرگتر خونه، بعد از فوت پدرم يک احساس پدري هم نسبت به محمد داشتم. ولي از اين بابت خوشحال بودم که محمد هم به آرزوي وصل شدن به سازمان و ديدن برادر مسعود رسيد و اينکه در شرايط سخت اون دوران با پايداري و با جاري کردن خونش وفاداري به آرمانش رو اثبات کرد.
خواهر شهید: يادم مياد پارازيت زيادي روي صداي مجاهد بود. من با شنيدن خبر شهادت تعدادي از رزمندگان مجاهد از فرطِ ناراحتي از اتاق زدم بيرون. به همين خاطر هم اسم محمد رو نشنيدم. تا اينكه مهر سال 71 كه به سازمان مجدداً وصل شديم بهمون گفتن كه محمد در عمليات مرواريد شهيد شده.

نحوة آشنايي با سازمان مجاهدين به قلم مجاهد شهيد محمد كوه نشين
به دليل آگاهي نسبت به رژيم شاه كه آنرا بطور ذهني از پدرم كسب كردم و عينيت آن را در جامعه بصورت ملموس ميديدم، فعالانه در تمامي تظاهرات عليه رژيم شاه در شهرهاي انديمشك و دزفول شركت ميكردم. با ساير بچه هاي  محله اقدام به شعارنويسي روي ديوارهاي شهر و پخش اعلاميه ميكرديم… ولي هميشه با  نفراتي كه  در مسجد بودند اختلاف داشتم. آنها به هيچ عنوان حاضر به كار نظامي عليه رژيم شاه نبودند. حتي از ساختن يك كوكتل مولوتوف پرهيز ميكردند. هميشه به من ميگفتند كه تو يك روز از ما بر ميگردي.

انتخابي ديگر در مسير زندگي و مبارزه!
برادر شهید: بعد از انقلاب محمد در قسمت صنفي سپاه پاسداران و حزب جمهوري شروع به كار كرد. تا اينكه يه روز تابستون 58، يكي از همكاراش وقتي مشغول كار بودن آروم بهش ميگه: «ممد، اون دوتايي كه دارن ميان داخل، جنبشي ان!» محمد ميپرسه «جنبشي يعني چي؟» ميگه «بابا، يعني اينا هواداران مجاهدين خلق ان.» محمد جواب ميده «چه بهتر بابا! مگه همين مجاهدين نبودن كه زمان شاه مبارزه ميكردن و شهيد هم زياد دادن. حالا چرا يواشكي ميگي؟» همكارش هم بهش جواب ميده «هيچي بابا فقط خواستم اونا رو بشناسي و در جريان باشي!» خلاصه اين حرف و از طرفي حرفهاي پدرم در مورد حقانيت سازمان مجاهدين، شهداي اون و فعاليتهاش در زمان شاه كه ميگفت حس كنجكاوي رو تو محمد ايجاد كرد و اين انگيزه رو بهش كه دنبال كنه و بفهمه منظور از جنبشيها چه كساني هستن!

به قلم مجاهد شهيد محمد كوه نشين 
از انديمشك به دزفول رفتم و به دنبال كتابفروشي مجاهدين روان شدم تا آن را پيدا كردم. چند اعلاميه و كتابچة زندگينامة شهيد سعيد محسن را از آنها گرفتم و به خانه كه رسيدم اعلاميه را خواندم. با خواندن اعلاميه اول ديوانه شدم. سرم سوت كشيد. اعلاميه در مورد حملات سازمان يافتة چماقداران، در شب بصورت پنهاني به ستادهاي مجاهدين خلق در مشهد بود. در همان لحظه احساس نزديكي به مجاهدين و دوري از خميني كردم. با خود گفتم واي بر من! كه با چه كساني كار ميكنم. از فرداي همان روز نه به سپاه رفتم و نه به حزب جمهوري!… از آن پس من نيز در كنار بچه هاي هوادار روزنامه ميفروختم و به نصب تراكت و اعلاميه ميپرداختم. 

خواهر شهید: محمد سال 60 درتشكيل هسته هاي مقاومت فعاليت ميكرد. تا اينكه هستة اونها لو رفت. 6 شهريور سال 61 پاسدارا به خونه مون ريختن و او رو دستگير كردند. به زندان يونسکو دزفول بردنش و حكم يك سال و 10سال تعليقي براش بريدن. 

برادر شهید: دو سه بار تونستم ملاقاتش برم. هميشه با کد به من ميگفت هنوز اون درسهايي رو که خونده داره تو زندان مرور ميکنه و بيرون که بياد اون درسها رو ادامه خواهد داد. منظورش درس پايداري و وفاداري به آرمان و رهبري مجاهدين بود. به رغم بيماري و فشارهاي زندان اما روحيه اش خيلي خوب بود.

یادداشتهای شهید: در زندان دادستانِ دزفول، دژخيمي بود بنام حاج علي آوايي، يه روز همه بچه هاي مجاهدين رو جمع کرد و گفت: «شما مجاهدين واجب القتل هستيد! کسي از شما نبايد آزاد بشه. امام گفته حکم همه شما مرگه. ولي الان به مصلحت نيست و دستمون بسته ست. کسي که کلام مسعود رجوي توي گوشش رفته به درد نظام ما نميخوره و همراه ما نخواهد بود.» 
در زندان در بازجوييها… اطلاعات سوخته داديم. توسط راديويي كه داشتيم مخفيانه راديوصداي مجاهد را ميگرفتيم و اخبارش را به ساير بچه ها ميگفتيم. در 15شهريور سال 62 با ضمانت چند نفر از دوستان آزاد شدم. 

خواهر شهید:  بعد از آزادي از زندان از طريق چند نفر از بچه ها به سازمان وصل شد. قرار بود در تركيب دو اكيپ از ايران خارج بشن. ولي متأسفانه اكيپ اول ضربه خورد و به همين دليل محمد كه جزء اكيپ دوم بود ديگه نتونست خارج بشه. اينطوري شد كه ارتباطش قطع شد. 

برادر شهید:  اون روزا، روزاي سختي براي محمد بود. قطعي ارتباط! به دليل سابقة زندان و همچنين سربازي نرفتن کار مشخصي نميتونست داشته باشه، بيشتر شغلش آزاد بود. آخرين شغلي که داشت مسئول يک کارگاه کوبلن زني توي منطقة گيشاي تهران بود كه با چند جوون دانشجوكار ميكرد، كه خيلي به محمد علاقه داشتن و يكبار او رو از دست پاسدارها و دستگيري فراري دادن.

محمد چه آرزوهايي داشت؟
برادر شهید: محمد قبل از آشنايي با سازمان آرزوهاش مثه هر جوون ايراني بود. دوست داشت منشاء اثري براي مردم و ميهنش باشه. يه زندگي خوب و آروم براي خودش و خانواده اش! با وجودي كه رشتة تحصيليش فرق ميکرد اما دوست داشت مهندس برق بشه. ولي بعد از آشنايي با سازمان آرزوهاش هم جور ديگه شد. ميگفت دلم ميخواد مردم توي يک مملکت آزاد زندگي کنن و الگوش هم براي اون جامعه، مجاهدين بودن. ميگفت دلم ميخواد  هرکس، هر چي رو كه دوست داره در زندگيش انجام بده. دلم ميخواد مردم خوشبخت باشن! آرزوي ديگه اش هم ديدن برادر مسعود از نزديك و صحبت كردن با او بود.

خواهر شهید:  عشق عجيبي به برادر مسعود داشت. چون راننده ماهري بود, آرزو داشت که يه روز رانندة شخصي  و محافظ برادر مسعود بشه و هميشه اين رو به ما ميگفت.

خاطرة مجاهد شهيد حميدرضا لشكري از همرزم شهيدش محمد كوه نشين   
محمد رو از موقعي كه از ايران خارج و به سازمان پيوست ميشناختم. در پذيرش و بعدش يكانهاي مختلف ارتش و تا چند ساعت قبل از شهادتش در عمليات مرواريد هم كنار هم بوديم. او بين بچه ها شاخص سرحالي و نشاط بود و در اولين برخوردي كه هر كس با محمد داشت احساس ميكرد چندين ساله او رو ميشناسه. ما كه تازه به ارتش آزاديبخش پيوسته بوديم، براي ديدار برادرمسعود و خواهر مريم لحظه شماري ميكرديم. بالاخره يكي از روزها به آرزويي كه فكر ميكرديم حالا حالاها به حقيقت نخواهد پيوست رسيديم. برادر حسين مسئولمان گفت آماده بشين، ميريم نشست رهبري! وصف وضعيت و احساس محمد پس از شنيدن اين خبر در توانم نيست و نميتونم روي كاغذ بيارم. فقط اين نكته بس كه روي زمين بند نميشد. آدم احساس ميكرد داره پرواز ميكنه! گفت: بهترين خبري كه در طول عمرم شنيدم اين بود!
صندلي محمد كنار من بود. اوايل نشست ديدم محمد نيست. بعد از كلي گشتن گيرش آوردم. گفتم كجا بودي؟ گفت جات خالي، هر طوري بود خودمو به صفهاي جلو رسوندم. فقط چهرة برادر و خواهر مريم رو از نزديك نگاه كردم. خواهر مريم چشمانش برق ميزد. از نگاه كردن سير نميشدم و نشدم. بعد اين شعر سعدي رو خواند: 
گفتم ببينمت درد اشتياق ساكن شود
بديدمت مشتاقتر شده ام
بعد دست من رو هم به دنبال خودش كشيد و از ميان انبوه رزم آوران ارتش آزادي تا صفهاي جلو برد.

برادر شهید:  محمد فرازي در زندگيش داشت که به نظرم خيلي مهم و تعيين کننده بود. سالهاي 66 تا 69 که در کرج بوديم، محمد قصد ازدواج با يكي از آشناهامون رو داشت. اما وقتي پاي  انتخاب قطعي بين زندگي و آينده فرديش از يه طرف و مبارزه در راه مردم و آرمانِ آزادي از طرف وسط اومد، محمد پيوستن به صفوف مجاهدين و ارتش آزادي رو انتخاب کرد. شب آخري که با هم بوديم تا صبح نخوابيد. فقط تظاهر به خوابيدن ميکرد. البته من هم نخوابيدم چون احساس ميكردم که ديگه همديگه رو نخواهيم ديد. وقتي بهش گفتم محمد پيک اومده، چکار ميکني؟ با لحن قاطعي گفت ميرم. چيزي براي از دست دادن ندارم!

خواهر شهید:  يه روز براي اينكه ببينيم چي ميگه، بهش گفتم، محمد تو بيا برو خارج، زندگي كن! استعدادت كه خوبه، زنداني هم بودي بهت پناهندگي ميدن! برگشت با تعجب بهم گفت: « من پام برسه بيرون از ايران و مجاهدين رو ببينم، بعد به اونها پشت كنم؟! محاله كه من پام رو بذارم بيرون، اما پيش سازمان نرم!» 

برادر شهید: خيلي مهربون و صميمي، صاف و بي غل و غش و به قول معروف دلش پاك بود. با همه هم همين طور بود. خيلي دلسوز و مايه گذار بود، چه نسبت به افراد خانواده و چه بقية اقوام و مردم. بخصوص مردمي که نيازمند بودند! و هميشه از اين ويژگيه اش درس ميگرفتم. مثلاً يک شب در زمستان سال 66 بود از سر کارش درتهران برگشته بود اون موقع خونه مون توي كرج بود. ديدم خيلي آشفته س. تقريبا 30-35 تا مداد با خودش آورده بود! علت را از او پرسيدم. بعد از لعن و نفرين خميني و رژيمش برام تعريف كرد: «پسر بچه اي رو ديدم شب توي اين سرما کنار خيابان مونده، با اين مدادها! ازش پرسيدم چرا خونه نرفتي؟ گفت که آقا آخه مدادهامو نفروختم. پول اونها رو براي خانواده ام نياز دارم! منم بهش گفتم اگه همه مدادهاتو بخرم ميري خونه؟ اون پسربچه جواب داد: بله! بخاطر همين هم  همة مدادهاشو خريدم.» 
به لحاظ فردي خيلي به برادر كوچكترم محمد علاقه داشتم. هميشه آرزو داشتم كه درمسير مبارزه با رژيم آخوندي قبل از دو برادر کوچکترم شهيد بشم ولي مشيت اين بود كه محمد و حسن، هر دو برادر کوچکترم قبل از من شهيد شدند.


«جنايتهاي پنهان» گزارشي از يك شهر، به قلم حميد اسديان در نشريه مجاهد 533 - 11بهمن1379
مجاهد شهيد حسن كوه نشين بهمراه مادرش، مادر مكيه عباسي باراني در سال 73 توسط رژيم دستگير شدند. مادر مكيه نيز از مادراني بود كه در راه مبارزه با رژيم آخوندي رنج بسيار تحمل كرده بود. حسن را در اواخر 74يا اوائل75 پس از انتقال به‌زندان انديمشك به‌همراه يكي ديگر از هواداران به‌نام روح الله رحيم خاني اعدام كردند و مادر مكيه نيز براثر شدت شكنجه‌ها تعادل روانيش را از دست داد. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آذر ۵, دوشنبه

۱۳۹۷ آذر ۳, شنبه

مجاهد شهید حلیمه خاتون پایدار


مشخصات مجاهد شهید حلیمه خاتون پایدار
محل تولد: بهبهان
تحصیلات: متوسطه 
سن: 20
محل شهادت: بهبهان
تاریخ شهادت: 1360

فرازي از زندگينامة مجاهد شهيد حليمه خاتون پايدار
حليمه در سال 1340 در زيدون، از توابع بهبهان، به دنيا آمد. بعد از انقلاب هنگامي كه حليمه دانش آموز دبيرستان بود، فعاليتهاي سياسي خود را در ارتباط با سازمان مجاهدين آغاز كرد. او ابتدا در تيم فروش نشريه بود و روزي نبود كه از حمله و هجوم چماقداران در امان باشد. اما همة اينها تنها شناخت و كينة حليمه را از ارتجاع بيشتر كرد و عزم و انگيزة او را براي جنگيدن با آنان صدچندان نمود. حليمه مدتي بعد مسئوليت فرماندهي خواهران ميليشياي دانش آموز را در بهبهان به عهده گرفت.

صداقت، انتقادپذيري، پشتكار و خلوص از ويژگيهاي بارز حليمه بود. فردي منظم و دقيق در اجراي وظايف و اموري بود كه تشكيلات بر عهدة او ميگذاشت و در هر كوي و برزن با شجاعت بي نظيري از آرمان مجاهدين دفاع ميكرد. حليمه چند ماه بعد از 30 خرداد دستگير شد. با اينكه به خاطر فعاليتهاي گسترده اش، شناخته شده  بود، اما پاسدارها ميخواستند اسمش رو از زبون خودش بشنوند. ولي حليمه زير شديدترين شكنجه ها همواره پاسخ ميداد، “من فرزندِ خلقم.” به همين خاطر هم به فاطمة اميني معروف شده بود. او اولين زن مجاهد خلقي بود كه در بهبهان حكم اعدامش صادر شد، و جرمش تنها هواداري از مجاهدين و معرفي خودش بنام فرزندِ خلق بود. وقتي كه حليمه رو بهمراه سه مجاهد ديگه به جوخة تيرباران سپردند، فرماندة جسور و جوان ميليشياي مجاهد خلق، حليمه پايدار، خودش فرمان آتش رو داد.

از سخنان رييس جمهور برگزيدة مقاومت مريم رجوي
 نسل صد‌هزاران و نسل بيشماران آموخته كه در‌برابر ايلغار خميني با تأسي به پيام سرخ عاشوراي حسيني هرگز كوتاه نيايد و الهام از شعار سرخ هيهات مناالذلة حسين را در هر صحنة رزم مجاهدين مي‌شود ديد؛ در مقاومت قهرمانانة اسرا در شكنجه‌گاههاي رژيم، در وصيتنامه‌هاي شورانگيز شهيدان… و در رزم و پاكباختگي رزمنده‌شيران ارتش آزادي.

به ياد آنان كه ننگ تسليم و سازش را هرگز نپذيرفتند! جنگيدند و جاودانه شدند!

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

یاد واره شهیدان مجاهد خلق درشهر اهواز


شعله های قیام و کهکشان ستارگان اهواز
شیر زنان و کوه مردانی که جان خویش را نثار راه  آزادی کردند.




با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آذر ۲, جمعه

مجاهد شهید امیر اجرامی


مشخصات مجاهد شهید امیر اجرامی
محل تولد: بهبهان
تحصیلات: متوسطه 
سن: 17
محل شهادت: بهبهان
تاریخ شهادت: 1360

فرازي از زندگينامة مجاهد شهيد امير اجرامي
امير در سال 1342 در خانواده اي فقير در شهرستان بهبهان به دنيا آمد. پدرش كارگر ساده اي بود كه با مَشَقَّت بسيار ميتوانست معاش خانواده اش را تأمين كند. به همين خاطر امير همراه با برادرش براي كمك به خانواده در كنار درس خواندن به كار در كوره پزخانه ها مي پرداخت. او از طريق برادر خود كه در زمان شاه فعاليت ميكرد، وارد مبارزه و فعاليت سياسي شد. امير بسيار فعال و پركار بود و شجاعت بي نظيري داشت. بعد از انقلاب در ارتباط با سازمان قرار گرفت و در بخش دانش آموزي مشغول بكار شد. از اين پس صحنة رزم او در خيابانها بود كه آن را با فروش نشرية مجاهد، و در دكه ها و نمايشگاههاي افشاگرانه و ايستادگي در برابر حمله و هجوم اوباش رژيم پيش ميبرد. امير سرانجام در مهرماه 60 حين انجام مأموريت دستگير شد. 

چند روز قبل از شهادت مهدي حاجياني و امير اجرامي در روز تاسوعاي حسيني، دستهاي مهدي و امير رو به هم بسته بودن. حتي موقع خواب هم دستهاشون به هم بسته بود. يك روز كه براي چند دقيقه دستهاي اونها رو باز كرده بودند، از مهدي كه در حال قدم زدن بود پرسيدم، چي شد دستهاتون رو از هم باز كردن؟ مهدي در حاليكه لبخندي روي لبهاش بود، دستش رو روي سينه اش گذاشت و گفت: قفل دستهامونو رو بازكردن، اما در عوض قلبهامون به هم قفله! 

با قلبهايي گره خورده در آرمان آزادي، كه از پيامبر جاودانِ عقيده و دلهايشان حسين (ع) آموخته بودند، به سوي معبود شتافتند. پاسداران و يزيديان سفلة زمانه، با بيرحمي و قساوت، در روز نهم ماه محرم سال 60، مهدي و امير رو بعد از شكنجه هاي بسيار، در حاليكه امير در آتشِ تب ميسوخت، بهمراه دو مجاهد ديگر به شهادت رسوندن. تيرهاي شقاوت و كين در تاسوعاي حسيني بار ديگر، قلب چهار مجاهد حسيني رو هدف قرار داد. ، مهدي حاجياني، امير اجرامي، اسدالله مودب و حليمه خاتون پايدار. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آذر ۱, پنجشنبه

مجاهد شهید قدرت الله کریم پور


مشخصات مجاهد شهید قدرت الله (عسگر) کریم پور
محل تولد: بهبهان
تحصیلات: ديپلم
سن: 23
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1361

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

یاد واره شهیدان مجاهد خلق درشهر اهواز


شعله های قیام و کهکشان ستارگان اهواز
شیر زنان و کوه مردانی که جان خویش را نثار راه  آزادی کردند.





با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲۲, سه‌شنبه

مجاهد شهید محمد نقی غلامی


مشخصات مجاهد شهید محمد نقی غلامی
محل تولد: آبادان
تحصیلات: ديپلم
سن: 24
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

مریم رجوی: یکی از خیانت‌بارترین مظاهر سیاست مماشات در سه دهه گذشته، چشم فرو بستن بر قتل‌عام زندانیان سیاسی است که جنایت علیه بشریت و بزرگترین جنایت سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۱۵, سه‌شنبه

مجاهد شهید مسعود مرادی


مشخصات مجاهد شهید مسعود مرادی
محل تولد: مسجد سليمان
تحصیلات: دانش آموز
سن: 18
محل شهادت: مسجد سلیمان
تاریخ شهادت: 1361

مریم رجوی: از خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی می‌خواهم که با حضور بر سر مزار شهیدان، حق پایمال‌شده خود برای برپایی مراسم بزرگداشت فرزندان قهرمان خود را به رژیم آخوندی تحمیل کنند. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۸, سه‌شنبه

مجاهد شهید انوشیروان خادمی


مشخصات مجاهد شهید انوشیروان خادمی
محل تولد: آبادان
تحصیلات: دانش آموز
سن: 18
محل شهادت: شیراز
تاریخ شهادت: 1362

مریم رجوی: از خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی می‌خواهم که با حضور بر سر مزار شهیدان، حق پایمال‌شده خود برای برپایی مراسم بزرگداشت فرزندان قهرمان خود را به رژیم آخوندی تحمیل کنند. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۴, جمعه

مجاهد شهید خسرو صحرایی


مشخصات مجاهد شهید خسرو صحرایی
محل تولد: آبادان
شغل: كارگر
سن: 17
محل شهادت: تهران
زمان شهادت: 1360

آبادان – محلة ذوالفقاري
چنين محله يي، محل سكونت يك خانوادة كارگري بود. خانهاي قديمي و فقيرانه! پدرِ خانه كارگر سازمان آب و برق شهر آبادان بود. فقرِ مالي و كمبود امكانات و بهداشت عواملي بود كه فرزندان اين خانواده را از كودكي با مفاهيمي همچون درد, رنج و استثمار آشنا كرد. با ما بياييد تا با زندگي يكي از آن فرزندان از خطة خونگرم خوزستان آشنا شويد. نامش خسرو بود. خسرو صحرايي! ميليشيايي جوان و پرشور كه بهاران زندگيش را فداي خزان خلق خويش كرد تا باز هم آزادي در بهاري ديگر بشكوفد.

به ياد خسرو صحرايي، سرخگلي از باغِ شهيدان ميليشياي مجاهد خلق
خسرو پدري داشت كه تحت تاثير افكار ملي گرايانه و ضد استعماري دكتر مصدق بود. او هميشه به مبارزين و آزاديخواهان احترام ميگذاشت. اين افكار آزاديخواهانه، باعث شده بود كه پدر، فرزندانش و از جمله خسرو را تشويق به كسب عقايد سياسي و اجتماعي كند. خانواده اي به شدت مخالفِ رژيم سلطنتي، بستري بود كه خسرو در آن پرورش يافت. تا اينكه به بهار آزادي رسيد. هرچند كه اين بهار عمري كوتاه و گذرا داشت.

خسرو در زمان انقلاب ضدسلطنتي 14 سال داشت. اما فعالانه در تظاهرات عليه رژيم شاه شركت ميكرد. دوران نوجواني او هم زمان بود با سالهاي 58 تا60. زماني كه هنوز ميشد از آخرين قطرات آزادي در صحنة سياسي استفاده كرد. آن زمان خسرو كه نوجواني پرشور بود، با سازمان مجاهدين خلق آشنا شد و بزودي دريافت كه خميني و ارتجاع حاكم به اعتماد خلقي كه براي او فرش خون گسترد خيانت كرده است. خسرو فهميد كه خميني، فقط دَم از اسلام ميزند و نه تنها اهداف آزاديخواهانه يي ندارد، بلكه برعكس بزرگترين دشمن آزاديهاست. خسرو مي ديد انقلابي كه با خون بهترين جوانهاي ميهن و بر امواج خروشان مردمي رقم خورد، حالا توسط گرگي در لباس ميش به سرقت برده شده. او مي ديد كه انقلاب ربوده شده، و براي باز پس گرفتن حقّ مردم و آزاديها، بايستي باز هم كمرِ همّت بست. پس به هيأت ميليشياي مجاهد خلق در آمد و عزم كرد كه بهاي اين آزادي را هر چه باشد بپردازد.

قلبها سرشارند
كوچه‌ها بيدار،
ابرها پربارند
لحظة باريدن، در همين نزديكي‌ست 
رقصِ پولاد، ميانِ تنِ شهر 
خشم سوزندة تبدارِ صداي پيشتاز
شعله‌يي ناب‌تر از قلبِ صدف
پرچمِ سرخِ سحر
عزمِ جنبش دارد
شهر از شوق، به خود ميلرزد

بعد از اينكه دادستان ضدخلقي آبادان، فشار را بر نيروهاي انقلابي و بخصوص مجاهدين افزايش داد، خسرو آبادان را ترك كرد و عازم تهران شد. از آن به بعد تهران، صحنة ادامة فعاليتهاي او عليه ارتجاع شد و لحظه اي از مبارزه با رژيم خميني دست برنداشت. 
در دوران مبارزة  افشاگرانة سياسي، (فاز سياسي) خسرو براي اينكه بتونه به سازمان كمك كنه بنايي ميكرد و پول ناچيزي رو كه به دست مي آورد، به سازمان ميداد. در تظاهرات و ميتينگها شركت ميكرد. تا اينكه به 30خرداد 60 رسيديم. وقتي كه ارتجاع با به رگبار بستن مردم بيدفاع، چهرة واقعي خودش رو به نمايش گذاشت.

30 خرداد سرفصلي در زندگي مبارزاتي خسرو بود. او عزمش در ادامه راه مصمم تر از هميشه شد. آن روز او دريافت كه تنها راهِ و درافتادن با اين رژيم خونريز كه تظاهرات مسالمت آميز مردم را با رگبار مسلسل پاسخ داد، قهر انقلابي است.

رشادت و دلاوري خسرو در تظاهرات چشمگير بود. يادمه يك روز در تظاهراتي در شيراز وقتي ديد كه اوباشِ چماقدار به صف خواهران ميليشيا حمله ور شده اند، طاقت نياورد. خودش رو سپرِ اونها ميكرد و با دلاوري ايستاد و ضربات چوب و چماق اونها رو متحمل شد تا به اين شكل از خواهران مجاهدش دفاع كنه. 

نيمة دوم شهريور ماه سال 60!
اون روز آخرين بار بود كه خسرو رو ديدم. ميخواستيم به تظاهرات بريم. يادم مياد اون روز خسرو حمام كرد، لباس نو پوشيد و سرحال و شاداب شروع به نوشتن وصيتنامه كرد و رفت. بعد از اون ديگه خسرو رو نديدم. ولي هيچوقت يادش از دلم بيرون نميره و هميشه در قلب و ضميرم زندهاس. سرخگلي از باغِ شهيدان ميليشياي مجاهد خلق!

خسرو حين شركت در تظاهرات توسط بسيجيانِ لباس شخصي با وحشيگري و خشونت دستگير و روانة زندان شد. مزدوران وقتي با مقاومت خسرو روبرو ميشوند به پايش شليك ميكنند و او را با خود ميبرند. 

27 شهريور 1360 - بعد از يك هفته شكنجه هاي وحشيانه، تيرهاي شقاوت دژخيمان بر سينة خسرو نشست و بهارانِ زندگي او را پر پر كرد. او هنگامِ شهادت هنوز به سن قانوني نرسيده بود و 17 سال داشت. خسرو در آخرين لحظات زندگياش شعار ميداد: «مرگ بر خميني». 

خسرو صحرايي در بهشت زهرا، قطعة 41 به خاك سپرده شد. در روزنامة كيهان رژيم مورخ 28/6/1360 خبر شهادت وي به همراه 80 نفر ديگر درج شد.

پيراهني ز رنگ به تن کرده
با قلب خون فشان
اين لاله هاي شهري
از گودهاي جنوب شهر
مي آيند
اين لاله هاي شهري
از نان و از رهايي
حرف مي زنند
اين لاله هاي شهري آيا
در توپخانه، در جادة قديمِ شميران
در اوين/ پژمرده ميشوند؟/ نه!   (خسرو گلسرخي)

وصيتنامة مجاهد شهيد خسرو صحرايي - 18/7/60  
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم/ الَّذينَ آمَنوا وَ جاهَدوا في سَبيلِاللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ عَنْ رَبِّهِمْ
من خسرو صحرايي فرزند محمد علي متولد آبادان با آگاهي كامل و صدق گفتار، راه سازمان مجاهدين خلق ايران را انتخاب كردهام و هيچكس مرا مجبور به قبول عقايد و افكار اين سازمان نكرده است و تا آخرين قطرة خون خود را در راه آرمان مقدّس مجاهدين كه همانا اسلام انقلابي است  فدا خواهم كرد. وَ سَيَعْلَمَ الَّذينَ ظَلَموا اَيَّ مُنْقَلَبَ يَنْقَلَبون.

در گذرگاهت سرودی ديگرگونه آغاز کردم
من برگ را سرودی کردم
سرسبزتر ز بيشه
من موج را سرودی کردم
پر نبض تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر ز مرگ.
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حيات
من مرگ را سرودی کردم.


مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ آبان ۲, چهارشنبه

مجاهد شهید سیامک نصیر شهنیان


مشخصات مجاهد شهید سیامک نصیر شهنیان
محل تولد: مسجد سليمان
تحصیلات: دانش آموز
سن: 16
محل شهادت: تهران
تاریخ شهادت: 1360

مریم رجوی: خونهای مجاهدین و مبارزین آرمانخواه، هرگز از جوشش بازنمی‌ماند و در تمام این سالیان، روح عصیان و اعتراض جامعه ایران در پیکار با رژیم ولایت فقیه بوده است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید

۱۳۹۷ مهر ۲۵, چهارشنبه

مجاهد شهید پرویز ملازاده دوانی


مشخصات مجاهد شهید پرویز ملازاده دوانی
محل تولد: آبادان
شغل: پرسنل نيروی دريايی
سن: 22
تحصیلات: -
محل شهادت: ماهشهر
تاریخ شهادت: 1360

مریم رجوی: از خانواده‌های شهیدان و زندانیان سیاسی می‌خواهم که با حضور بر سر مزار شهیدان، حق پایمال‌شده خود برای برپایی مراسم بزرگداشت فرزندان قهرمان خود را به رژیم آخوندی تحمیل کنند. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید