جستجوی این وبلاگ

۱۳۹۶ مهر ۶, پنجشنبه

مجاهد شهید ولی کهوایی زاد


مشخصات مجاهد شهید ولی کهوایی زاد
محل تولد: رامهرمز
تحصيل: هنرمند- نقاش, دانشجو
سن: 29
محل شهادت: اهواز
تاریخ شهادت: 1363

مجاهد شهید ولی کهوایی زاد در سحرگاه دوم مهر 1363 تیرباران شد. 
مزار این شهید انتهای بهشت آباد اهواز به سمت شرکت صنایع فولاد می باشد.



مریم رجوی: یقین دارم که رژیم ولایت فقیه با قیام و مقاومت مردم ایران و با ارتش آزادی و هزار اشرف سرنگون خواهد شد. 
خون شهیدان می‌جوشد و رود خروشان خون آنها ضامن پیروزی خلق ماست. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ شهریور ۲۵, شنبه

مجاهد شهید احمد آسخ


مشخصات مجاهد شهید احمد آسخ
محل تولد: اندیمشك
شغل - 
تحصيل: -
سن: 28
محل شهادت: دزفول
زمان شهادت: 1367

خاطراتی از زبان یک دوست:
مشهدی بهرام آسخ متولی مسجد حسین‌بن‌علی در اندیمشک بود. این مسجد در طول انقلاب محل تجمع جوانان مبارزی بود که علیه شاه مبارزه می‌کردند. از این نظر مشهدی بهرام بسیار مورد اعتماد و احترام مردم بود. دو پسر او را پیش از 30خرداد 60فقط به جرم خواندن و فروش نشریه دستگیر کردند. بعد از دستگیری حمید 15ساله و برادرش، مشهدی بهرام را تحت فشار قرار دادند و از هیچ بی‌حرمتی در حق او دریغ نکردند. کار به‌جایی رسید که او را از مسجد هم بیرون کردند. از او می‌خواستند تا پسران دیگرش را لو بدهد. شدت فشارها آن قدر زیاد بود که بعد از اعدام حمید پدر دق کرد و جان باخت.

مجاهد شهید احمد آسخ به همراه عکس پدر و مجاهد شهید اسماعیل ملکی

مجاهد شهید احمد آسخ در جریان قتل عام های سال 1367 به شهادت رسید.

عکسی که در زیر می بینید مربوط به دورانی هست که مجاهد شهید احمد آسخ سال 1360 در تهران دنبال برادر دیگرش بود و فراری بود به همین خاطر شبها در پارکها کارتن خوابی می کرد.


متنی که در زیر می خوانید برای این شهید تهیه شده است:

به یاد مجاهد شهید احمد آسخ:
احمد هیچ جایی برای استراحت نداشت. احمد هیچ خانه ای نداشت احمد هیچ ماشینی نداشت احمد هیچ جایی برای پختن غذا نداشت. احمد فقط اراده داشت و کوله باری از درد و رنج مرد.
و ایمان داشت که با همین اراده می تواند با دشمنش بجنگد و پیروز شود. آنچنان شوری و عشقی داشت که اصلا متوجه نمی شدی او چطور طی روز می کند چون تمام روز به خوشبختی و آزادی مردم فکر می کرد.
چنان نیرو و توانی داشت که حس می کرد مثل کوه قوی و استوار است.

مجاهدین شهید احمد آسخ و اسماعیل ملکی 

چنان درکی داشت که حس می کردی تمام قوانین حرکت را کشف و با روشنایی آنها به پیش می رود.
چنان عزمی داشت که می توانست چرخ تکامل را به پیش ببرد.
چنان خواستی داشت که می توانست حتی مرگ را تابع خود کند. 
چنان قدرتی داشت که می توانست بالاتر از زمان و جلوتر از آن گام بردارد. او دلاور بود. 

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

مجاهد شهید حمید آسخ


مشخصات مجاهد شهید حمید آسخ
محل تولد: اندیمشك
تحصيل: دیپلم
سن: 18
محل شهادت: دزفول

زمان شهادت: 1361

خاطراتی از زبان یک دوست:
حمید آسخ میلیشیای 15-16ساله‌یی بود که در زندان بسیار مقاومت کرد. وقتی او را برای اعدام صدا زدند آن چنان بی‌محابا به‌سمت در دوید و رفت که همه را متعجب کرد. یکی از شکنجه‌گران معروف به‌نام کفشیر، به‌طعنه به‌ او گفت:‌ «لباس گرمت را بپوش تا سرما نخوری» و حمید در جواب گفت: «نیازی نیست. الآن گلوله‌های شما مرا گرم می‌کند».

مشهدی بهرام آسخ متولی مسجد حسین‌بن‌علی در اندیمشک بود. این مسجد در طول انقلاب محل تجمع جوانان مبارزی بود که علیه شاه مبارزه می‌کردند. از این نظر مشهدی بهرام بسیار مورد اعتماد و احترام مردم بود. دو پسر او را پیش از 30خرداد 60فقط به جرم خواندن و فروش نشریه دستگیر کردند. بعد از دستگیری حمید 15ساله و برادرش، مشهدی بهرام را تحت فشار قرار دادند و از هیچ بی‌حرمتی در حق او دریغ نکردند. کار به‌جایی رسید که او را از مسجد هم بیرون کردند. از او می‌خواستند تا پسران دیگرش را لو بدهد. شدت فشارها آن قدر زیاد بود که بعد از اعدام حمید پدر دق کرد و جان باخت.

برادر دیگر حمید به‌نام احمد نیز در جریان قتل‌عامهای سال 67به‌شهادت رسید.

متنی که در زیر می خوانید برای این شهید تهیه شده است:

به یاد مجاهد شهید حمید آسخ:
او می گفت سرد است لباس گرم بپوش
من گفتم سرد است با گلوله ها گرم می شم
او می دفت عطر گلها خوش است
من گفتم عطر باروت دلنشین تر است
او گفت کوچک هستی، دنیا را ندیده ای لذت دنیا را ندیدی
من گفتم سرنوشتم بزرگ است، قطره ای در دریای بزرگ حیات هستم، آنجا هم یک دنیای دیگری است
او گفت: بیا آهسته به سمت مرگ برو و یا نرو
من گفتم: فرشته مرگ را چون فاتحان می گیرم در آغوش
او گفت: دقایق آخر بگذار کند بگذرد
من گفتم: می روم و استقبال می کنم و چون مرگ مثل مادر مهربان منتظرم است
او گفت: تمام دارو ندارت یعنی خودت را نگه دار
من گفتم: خودم را فدای دیگران می کنم دارو ندارم آرمانم است
او گفت: تو شکست می خوری
من گفتم: پیروزم چون هدفم را واضح می بینم
او گفت: مرگ چون تاریکی تونل است ترسناک است
من گفتم: چون نوری در تاریکی ظلم و ستم است.
او گفت: پس از مرگ هیچ نامی از تو نخواهد بود.
من گفتم:‌می دانم از خاک گلویم سوتکی درست می شنود که فریادی می شود که همه با صدایش بیدار می شوند و تو رسوا خواهی شد.
او گفت: مرگ تلخ است و سخت
من گفتم:‌مرگ برای مومن مثل بوی خوش است که چون آنرا بو کنم به خواب روم و سبکسال باشم.
او گفت: چقدر با شتاب می روی
من گفتم:‌یار منتظر است، می خواهم جاوید شوم و نمی خواهم با ذلت زندگی کنم.

مریم رجوی: بله، چنان‌که مسعود، درباره این شهیدان گفته‌ است:‌ این خونهای پاک، جوشیدن آغاز خواهد کرد... و خمینی نخواهد توانست این شعله را خاموش کند... 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ شهریور ۲۰, دوشنبه

مجاهد شهید زهرا عفری نژاد


مشخصات مجاهد شهید زهرا عفری نژاد
محل تولد: آبادان
شغل - 
تحصيل: -
سن: 27
محل شهادت: اهواز
زمان شهادت: 1367

به یاد مجاهد شهید زهرا عفری نژاد
«زندگی بدون مجاهدین برای من معنا ندارد».
«یا بدون قید و شرط مرا آزاد می‌کنند یا توسط خلقم آزاد می‌شوم».
خاطراتی حماسی از مجاهد شهید زهرا عفری نژاد
اشتیاق سوزان برای وصل 
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بازجوید روزگار وصل خویش
آنها که دوران قطع از تشکیلات و مبارزه انقلابی را تجربه کرده‌اند خوب می‌دانند که سخت‌ترین دوران زندگی مبارزاتی آنان، دوران قطع است. مجاهد شهید زهرا عفری نژاد از میلیشیاهایی بود که بارها سناریوی پیوستن مجدد خود به مجاهدین در خارج از زندان را در ذهن مرور کرده بود. او به‌محض آزادی از زندان، به این فکر افتاد که به هر قیمت دوباره به سازمان بپیوندد.
پدر زهرا چند روز بعد از آزادی او از زندان با دیدن اشتیاق وافرش برای پیوستن به سازمان، به او می‌گوید:
«چه عجله‌یی داری؟ تو که تازه از زندان آزاد شده‌یی»
در پاسخ می‌گوید: «زندگی بدون مجاهدین برای من معنا ندارد».
این میلیشیای پرشور در حالی که زخمهای شکنجه‌ها را بر پیکر داشت یکدم از تلاش بازنماند و تا آنجا پیش رفت که حین خروج از کشور مورد شناسایی قرار گرفت و بیشتر از پیش به زیر شکنجه‌های وحشیانه کشیده شد.
بعد از مدتها محرومیت از ملاقات، وقتی مادر زهرا موفق به دیدار کوتاه با او می‌شود در این رابطه به یکی از دوستان می‌گوید: «آنقدر او را شکنجه کرده بودند که وقتی او را دیدم چهره‌اش خیلی شکسته شده بود طوری که انگار نه زهرا آن دختر جوان من می‌باشد».
در ملاقات دیگر، رژیم به خانواده او فشار می‌آورد تا زهرا را وادار به ندامت کنند و در این رابطه فریبکارانه می‌گوید:
 «اگر زهرا مصاحبه کند، آزاد می‌شود». پدر زهرا یکبار از او می‌پرسد: «چرا مصاحبه نمی‌کنی؟ زهرای قهرمان پاسخی حماسی و تکاندهند‌ه می‌دهد: «یا بدون قید و شرط مرا آزاد می‌کنند یا توسط خلقم آزاد می‌شوم».
مادرش گفته است: «زندانبانان از او خیلی وحشت داشتند؛ طوری که در بین آنها به زهرا لجوج مشهور بود. او با هر بار شکنجه مصمم‌تر می‌شد و ایمانش به حقانیت راهش افزون می‌گشت».
درود بر او روزی که‌زاده شد، روزی که قدم به مبارزه نهاد و روزگار وصل خویش را بازجست و در این مسیر سرفرازانه به‌شهادت رسید.

مریم رجوی: از قتل‌عام 30هزار زندانی سیاسی نزدیک به ‌سه دهه می‌گذرد. اما این جنایت چیزی نیست که به‌ تاریخ پیوسته باشد. این جنایت مسأله همین امروز است. مسأله نقض فاجعه‌بار حقوق‌بشر در ایران است.

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96


۱۳۹۶ شهریور ۱۲, یکشنبه

مجاهد شهید شاپور لایق


مشخصات مجاهد شهید شاهپور لایق
محل تولد: بهبهان
تحصيل: دانش آموز
سن: 26
محل شهادت: اهواز
زمان شهادت: 1367

عکس این شهید گرانقدر به تازگی به دست ما رسیده است. 

مریم رجوی: من بارها از شما شنیدم که از مجاهدین دلیری می‌گفتید که در دوران اسارت و در برابر شکنجه‌گران و جلادان، به مسعود درود می‌فرستادند و با نام او بر تیرک اعدام بوسه می‌زدند.


با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96

۱۳۹۶ شهریور ۱۰, جمعه

مجاهد شهید یدالله روشن


مشخصات مجاهد شهید یدالله روشن
محل تولد: بندر شاپور
تحصيل: دانش آموز
سن: 20
محل شهادت: ماهشهر
زمان شهادت: 1360

از زبان دوست و هم بندیش:
در آخرین لحظات که با بهت و ناباوری در حالی که نبض ام با نبضش می زد و حرارت قلبش را احساس می کردم و با او پیوندی شورانگیز و پرطراوت داشتم وداع می کردم و دستهای او را می فشردم ناگهان یک کاغذ یواشکی به من داد که هنوز دارمش نوشته با دست خط خودش بود:
«به هر حال اگر هم زندگی خواست اندگی دهن کجی کند تو توی دهن زندگی بزن و نگذار به تو تلخ بگذرد«

زندگی پیشک برای شاد زیستن است
زندگی راز بزرگی است که در ما جاری است
زندگی فاصله شیرینی و تلخی هاست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
نگذارید کسی عشق به پرواز را از شما بگیرد
نگذارید کسی دل تان را بشکند
نگذارید کسی تلخی خرد شدن انسانیت را به شما بچشاند
نگذارید که موجها برای کشتیهای بی حرکت تصمیم بگیرند
نگذارید که مزه تلخ یاس را در جسارت و غرورتان نفوذ دهد
نگذارید کسی باعث مرگ جوانه عشق و امید در درخت بارور حیاتتان کند
نگذارید کسی گوهر شادی را از شما بگیرد



مریم رجوی: به‌همه به پاخاستگان علیه رژیم ولایت فقیه درود می‌فرستیم. از همین جا به زندانیان سیاسی ایران سلام می‌کنیم، به‌ویژه زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت ، که در این روزها به‌اعتصاب‌غذا دست زده‌اند، درود به‌عزم و مقاومت‌ همه آن‌ها. 

با ما در کانال تلگرام پیشتازان راه آزادی ایران همراه باشید
https://t.me/shahidanAzadai96